روسیه چندی پیش بخشی از نیروهایش را از سوریه بیرون برد، اما خوشباوری است اگر گمان کنیم که از هدفهای استراتژیکش در آن کشور چشم پوشیده است. گسترش دوبارۀ روابط سیاسی، نظامی و تجاری با سوریه که بیش از یک ربع قرن با روسها دمساز و همآواز بود، یکی از هدفهای اصلی پوتین است.
روسها در سوریه به دنبال چیستند؟ پاسخهایی که تاکنون تحلیلگران به این پرسش اساسی دادهاند، کم و بیش همه منطقی و پذیرفتنی به نظر میرسند. جلوگیری از بازگشت هزاران مسلمان به ویژه چچنهای درگیر در جنگ داخلی سوریه به سرزمینهای خود در روسیه؛ پر کردن جای خالی امریکا در خاور میانه؛ برگردانیدن نگاهها از بحران اوکراین به سوی بحران سوریه و انتقال مرکزیت بحران از مرزهای روسیه به کشوری کم و بیش دوردست و، بدینسان، برگذشتن از حالت ناخوشایند دفاعی به حالت راحت تهاجمی؛ استوار کردن پایههای سروریِ نظامی خویش در سوریه و چیرگی بر بنادر آن کشور در مدیترانه به ویژه برای مبادلات بازرگانی؛ تضمین قراردادهایی که در سال 2008 در زمینۀ گردشگری، تکنولوژی به ویژه انرژی با سوریها بسته اند؛ و سرانجام، درآوردن روسیه از تنگنایی که پس از پایان جنگ سرد در آن قرار گرفته است. به عبارت دیگر، بازگرداندن قدرت جهانی شوروی سابق به روسیۀ کنونی.
چه بسا روسها همۀ این هدفها را در سوریه همزمان دنبال میکنند. اما آنچه از زبان پوتین و دیگر مقامهای بلند پایۀ روسیه میشنویم، این است که آن کشور به درخواست رئیس جمهوری قانونی کشوری دوست، یعنی بشار اسد، به منظور ریشه کن کردن داعش و دیگر گروههای جهادی و تروریستی، نیروی نظامی به سوریه فرستاده است. با نگاهی به تاریخ روابط روسها با سوریها و بالاتر از آن، با منطقهای که سوریه در آن قرار دارد و در گذشته زیر حاکمیت امپراتوری عثمانی بود، شاید بهتر بتوان به هدفهای روسیه پی برد.
تا قرن نوزدهم، سوریۀ کنونی جزئی از بِلاد شام بود که اردن، لبنان و فلسطین را نیز در برمیگرفت. این سرزمینها همه از 1516 میلادی به زیر حاکمیت ترکان عثمانی درآمده بودند. در سال 1918 میلادی در پی «انقلاب بزرگ عربی» سوریه از چنگ عثمانی بیرون آمد و زیر نام «پادشاهی عربی سوریه» به کشوری مستقل تبدیل شد. اما دو سال بعد، به اسارت فرانسویان درآمد. «قَیمومت فرانسه بر سوریه» از 24 ژوئن 1920 تا 17 آوریل 1946 طول کشید. از پایانِ قیمومت تا سال 1970 که حافظ اسد، وزیر دفاع سوریه و پدر بشار اسد، با کودتا به قدرت رسید، سوریه سال های پرآشوبی را از سر گذراند.
همکاری روسها با سوریه و روابط تجاری آنان با این کشور از سال 1956 با امضای قرارداد خرید سلاحهای روسی آغاز شد و از سال 1963 با به قدرت رسیدن حزب بعث که پیام آور «سوسیالیسم عرب» بود، گستردهتر و پیوستهتر شد. تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 25 دسامبر 1991 روسها روابط نزدیک تجاری و دیپلماتیک خود را با سوریه حفظ کردند. اما با آغاز بحران در نظام شوروی، آمریکاییها به رژیم سوریه نزدیک شدند، چنان که در سال 1990 حافظ اسد را نیز وارد ائتلاف بینالمللی بر ضد رژیم صدام حسین کردند.
در سال 2003 ، سه سال پس از مرگ حافظ اسد، ولادیمیر پوتین به منظور گسترش روابط دیپلماتیک و تجاری کشورش با سوریه گامهای جدیتری در جهت دوستی با بشار اسد برداشت. هدف او از سویی بازگشت روسیه به عرصۀ رقابتهای بینالمللی و نشان دادن نیرو و اهمیت روسها در مذاکرات صلح میان فلسطینیان و اسرائیلیها بود و از سوی دیگر، گسترش دوبارۀ روابط سیاسی، نظامی و تجاری با کشوری که بیش از یک ربع قرن با روسها دمساز و همآواز بود.
اما درگیر شدن روسیه در جنگ داخلی سوریه، علت تاریخی کهنتری نیز دارد و آن روابط ستیزآمیز روسها با ترکهاست که از چند قرن پیش آغاز شده و همچنان ادامه دارد. میدانیم که «دوکنشین بزرگ مسکو» در پایان قرن پانزدهم بود که از دست تاتارها بیرون آمد و در میانۀ قرن شانزدهم به روسیه تزاری و سپس در سال 1772 به امپراتوری روسیه تبدیل شد. یکی از هدفهای اصلیِ این امپراتوریِ تازه نفس متحد کردن واحدهای قومی اسلاو بود. اما پیشروی آن در این راه از همان آغاز با مانع امپراتوری عثمانی برخورد کرد. در فاصلۀ میان 1550 و 1850، یعنی در طول سه قرن، دو امپراتوری روسیه و عثمانی نُه بار با هم جنگیدند. روسیه برای راهیابی به دریای سیاه میبایست بر خانات کِریمه که متحد امپراتوری عثمانی بود، دست یابد. این آرزو در جنگهای 1768 تا 1774 که به پیمان «کوچوک کاینارجا» انجامید، برآورده شد. کِریمه از عثمانی جدا شد اما در عمل به قیمومت روسیه درآمد.
اما جنگ معروف کِریمه که در اکتبر 1853 آغاز شد و تا فوریۀ 1856 ادامه یافت، شکست روسیۀ تزاری را از ائتلاف عثمانی و انگلیس و فرانسه در پی داشت که شکستی سنگین و به یاد ماندنی بود. هدفی که روسیۀ تزاری در آن جنگ دنبال میکرد، به زانو درآوردن عثمانی و چیرگی بر دریای سیاه بود، اما فرانسه و انگلیس به یاری عثمانی شتافتند و روسها را نه تنها از پیشروی بازداشتند، بلکه در پیمانی که در پایان جنگ در پاریس بستند، تزار روس و سلطان عثمانی را متعهد کردند که از تشکیل هرگونه نیروی دریایی و زرادخانه در سواحل دریای سیاه خودداری کنند. در گفت و گوهای صلحِ پاریس، قدرتهای بزرگ همچنین پیمان بستند که به تمامیت ارضی عثمانی احترام بگذارند. با شکست فرانسه از آلمان در سال 1871، روسیه توانست با پشتیبانی بیسمارک، صدراعظم آلمان، بند مربوط به دریای سیاه را زیر پا بگذارد.
باری، امپراتوری عثمانی سراشیبی زوال و از هم پاشی را تا پایان پیمود و از دل آن ترکیۀ کنونی درآمد. روسیه نیز تاریخ پرفراز و نشیبی را از آغاز قرن گذشته تاکنون طی کرد. با این حال، چنین به نظر میرسد که ترکها و روسها بعضی از حسابهای تاریخیشان را هنوز تسویه نکردهاند.
ترکیه با سوریه مرز مشترک دارد و ناگزیر به گونهای در جنگ داخلی آن درگیر است. رهبران ترک در آغاز بر این گمان بودند که میتوانند بر اوضاع سوریه تأثیر بگذارند و چه بسا آن کشور را دوباره به زیر نفوذ خود درآورند، اما روسها با وارد شدن در جنگ همۀ محاسبات آنان را به هم ریختند. روسیه چندی پیش بخشی از نیروهایش را از سوریه بیرون برد، اما خوشباوری است اگر گمان کنیم که از هدفهای استراتژیکش در آن کشور چشم پوشیده است.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید