مهرداد وهابی: نقض قوانین در جمهوری اسلامی ایران، خصیصۀ نظامی است که بر بستر نهادهای متوازی و قدرتهای فراقانونی شکل گرفته است
: منتشر شده در
گوش کنید - ۲۴:۰۲
«چهره ها و گفتگوها» این هفته میزبان اقتصاددانی است که بیش از تولید و توزیع، کوشش خویش را در ارزیابیِ جایگاه و نقشِ «تخریب» در اقتصاد سیاسی بکار بسته و در کنار نظریههای گوناگونِ تولید و توزیع، اندیشۀ خویش را در باب «قدرتِ مخرب» و «شیوۀ هماهنگیِ ویرانگر» در مقالات فراوان و کتابی با عنوان «اقتصاد سیاسی قدرت ویرانگر» بزبان انگلیسی عرضه کرده است.میهمان این هفتۀ برنامه، نخست در دانشگاه شیکاگو و سپس در دانشگاههای پاریس در رشتۀ اقتصاد تحصیل کرده و اینک دانشیارِ اقتصاد در دانشگاه پاریس هشتم و پژوهشگر در همین حوزه است.او علاوه بر این، کتابی نیز در بارۀ «اقتصاد سیاسی غارت» به زبان انگلیسی نوشته که توسط انتشارات دانشگاه کمبریج در نیویورک منتشر شده است.
میهمان این هفتۀ برنامه، مهرداد وهابی است که گفتگو با او را با پرداختن به اصطلاح «قدرت مخرّب» یا «ویرانگر» آغاز می کنیم که شاید مفهوم دقیق آن و بویژه جا و نقش آن در اقتصاد سیاسی چنانکه باید روشن نیست. او می گوید بر پایۀ یک تعریف شناخته شدۀ سنتی، علم اقتصاد به بررسی و مطالعۀ «وسائل تولید، توزیع و مصرف ثروت می پردازد و شاید از همین روست که اقتصاد دانان، حداقل تا این دوران اخیر، توجه چندانی به امر از بین بردن ثروت نکردهاند».
مهرداد وهابی برای توضیح آنچه «قدرت ویرانگر» خوانده میشود، به رویدادهای نوامبر سالِ ۲۰۰۵ در حومۀ پاریس اشاره دارد که در آن حدود ۵۰۰۰ تن از جوانان برای بیان اعتراض خود به بحران اقتصادی و وضعیّت اشتغال در فرانسه به بسیاری تاسیسات عمومی و اماکن کسب و کار خصوصی حمله برده و در دورۀ بحران که سه هفته بدرازا کشید، نزدیک به ۲۰۰ میلیون یورو خسارت وارد آوردند. وی میگوید اغلب این جوانان با توجه به میزان دانش و توان و تجربه، در صورتیکه موفق به یافتن شغلی شوند، حدود هزار یورو در ماه درآمد خواهند داشت. این چنین قدرت تولید هر یک از آنان در ماه هزار یورو و ارزش تولید جمعی آنان برابر با ٥ میلیون یوروست، در حالیکه قدرت تخریب آنان در همین مدت به ۲۰۰ میلیون یورو بالغ شد.
جنگها، سوانح طبیعی، انقلابات و نیز برخی رویدادهائی که خشونت آمیز نیستند همچون اعتصابات و تظاهرات همه فراهم آورندۀ فرصت تخریباند. فراتر از این بگفتۀ مهرداد وهابی در بسیاری از محیطهای کار هستند افرادی که «قدرت آنان برای ادغام در یک جمع لزوماً در توانائی تولید و مهارت آنها نیست، بلکه ترکیبی از تخصص و بویژه توانائی ایذاء بموقع است».
از همین رو می توان بگفتۀ وی از «نظمهای ویرانگر یاد کنیم که در آن منطق نظم بر استفاده از قدرت ایذاء و آزار بنا شده است».
مهرداد وهابی می گوید «من از کشوری میآیم که نخست شاهد یک انقلاب بود و پس از آن درگیر یک جنگِ هست ساله و همزمان شاهد سرکوب احزاب، پُر شدن زندانها، قتلعامها و شکنجهها و کشتارهای دسته جمعی. شاهد سرکوب زنان و اقلیّتها و اقوام بود. به کشوری تعلق دارم که در آن تحریم ها نقش پر اهمیّتی در زندگی اقتصادی آن بازی کرد. بنابراین میتوان براحتی تصور کرد که این چنین من و نسل من همواره با مفهوم ویرانی و انهدام روبرو بودیم و نه سازندگی و تولید. به علاوه در دنیائی زندگی می کنیم که در آن تخریب محیط زیست، تولید انبوه سلاح و نگاه به اوضاع سوریه، لیبی و ... ما را ناگزیر می سازد که در تامل خود برای مفهوم انهدام و ارتباط آن با تولید جائی بگشائیم».
مهرداد وهابی در بارۀ جمهوری اسلامی ایران میگوید که از نظر او این نظام یکی از نمونههای بارز آن چیزی است که وی «نظام هماهنگی ویرانگر» نام داده است، یعنی «نظامی که هماهنگی آن بر پایۀ استفاده از قدرتهای ایذائی است و در آن قانون ومقررات چندان نقشی بازی نمیکند. مشخصۀ بارز اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، وجود نهادهای موازی است». در جمهوری اسلامی ایران یک «دولت رسمی وجود دارد که از حالت دولت بودن و نهاد بودن خارج شده و یک دولت انقلابی وجود دارد که هرگز دارای شکل غائی نشده و زیر نظر ولایت فقیه قرار گرفته و از همین رو نقض قوانین صفت لایتجّزای نظامی شده است که بر بستر نهادهای موازی و قدرتهای فراقانونی شکل گرفته است».
بگفتۀ مهرداد وهابی «قرارگاه خاتم، که بویژه در دورۀ ٨ سالۀ محمود احمدی نژاد توسعه بسیار یافت، نهاد زیان دهی است زیرا منطق اصلی آن نه سود دهی بلکه تجدید نیروی نهادهای قدرت سپاه است. به عبارت دیگر هدف اصلی آن جستجوی تکثیر و باز تولید منابع قدرت سپاه است». این واقعیّت در بارۀ «بنیاد مستضعفان، آستان قدس رضوی، هیئتهای اجرائیِ ستاد فرمان امام نیز صادق است».
در این گفتگو، مهرداد وهابی به ارتباط میان خشونت و توسعۀ اقتصادی نیز اشاره دارد و تاکید میکند که «قوۀ قهریه تنها بر اجتماع و فرهنگ و خانواده اثرگذار نیست، بلکه توسعۀ اقتصادی را نیز تحت الشعاع خود قرار می دهد».
بگفتۀ وی درآمد نفتی ایران در دورۀ هشت سالۀ محمود احمدی نژاد، یعنی در فاصلۀ سالهای ٢٠٠٥ تا ٢٠١٣، سه برابر مجموع همین درآمدها در سراسر دورۀ ریاست جمهوری اکبر رفسنجانی و محمد خاتمی بوده است و با این حال کشور در دورۀ او پائین ترین رشد اقتصادی را داشته است. بر اساس ارزیابی وی ٨٩ در صد خصوصی سازیها در ایرانِ پس از انقلاب در دورۀ احمدی نژاد صورت گرفته و این اقدام در واقع، همان گونه که در ایران می گویند «خودمانی سازی» بوده است، زیرا در این روند اموال دولتی به بخش شبه دولتی یعنی همان نهادهای موازی انتقال یافته است.
مهرداد وهابی میگوید «در همه جا، دولتها میتوانند غارتگر باشند. آنچه امّا اهمیّت دارد اینست که چرا و چگونه برخی از آنها منجر به توسعۀ اقتصادی میشود و برخی دیگر قادر به تامین آن نیست».
بگفتۀ وی در ایران دوران محمدرضا شاه پهلوی هر چند نظام سیاسی استبدادی بود، کشور در سراسر سالهای ١٣٤٢ تا ١٣٥١ از رشدی برابر ٩ در صد برخوردار شد، امّا در سالهای ٢٠٠٥ تا ٢٠١٣ علیرغم آنکه بهای هر بشکه نفت به ١٢٠ تا ١٥٠ دلار رسید، رشد اقتصادی منفی شد. وی با تفکیک میان دارائیهای تحرک پذیر و دارائیهای تصاحب پذیر می گوید «در دورۀ جمهوری اسلامی، یکی از پدیدههای ثابت، وجود اقتصاد فرار است. به علاوه سرمایه گذار اگر در کشوری از امنیّت حقوقی و قضائی برخوردار نباشد، حتی اگر تن به سرمایه گذاری دهد، تنها در بخشهائی خواهد بود که بسرعت نقدینه پذیرند و بنابراین از سرمایه گذاری در بخشهای دراز مدت تر پرهیز میکند».
مهمترین معضل اقتصاد ایران در حال حاضر از نظر مهرداد وهابی «فقدان حکومت قانون و سنگینی هزینههای امنیّتی و حفاظتی است». او می افزاید «ما هزینههای گزافی بابت امنیّت و حفاظت پرداخت میکنیم، بی آنکه دارای امنیّت باشیم».
در این گفتگو، چنانکه سنت این برنامه است، به کودکی میهمان برنامه باز میگردیم، از خانواده و دوران جوانی و تحصیلات او پرسش میکنیم و به مرور سال های دور و نزدیک زندگی وی میپردازیم.
او به یاد می آورد و می گوید که در دوران تحصیلات دبیرستانی «انتظارات ما با توجه به توسعۀ اقتصادی هر روز افزایش می یافت و اعتماد به نفسی که نسل جوان در آشنائی با دانش کسب می کرد در تعارض با محدودیّتهای عمیق سیاسی فزاینده قرار میگرفت».
وی که در روزهای آغازین انقلاب در دانشگاه شیکاگو مشغول تحصیل بود میگوید «با انقلاب به ایران بازگشتم و آرزوی بهبود وضعیّت کشور را داشتم، امّا در همان روزهای نخست مشکل عمده را در تلفیقِ قدرت دین و دولت دیدم و با براه افتادن انقلاب فرهنگی و ایجاد فضای پُر تشنج و خفقان از کشور خارج شدم و به فرانسه آمدم». از همان دوران اندیشه در پدیدۀ خشونت و تخریب جایگاه ویژهای در تاملات وی یافت. خود می گوید «بسیار کسان که برای آنها احترام قائل بودم، دستگیر شدند، شکنجه شدند، کشته شدند و من نه روی دموکراسی دیدم و نه جستجوی توسعه و همچنان در بارۀ روند تغییر و تحول اجتماعی از خود پرسش میکنم و در بارۀ جایگاه قهر در تحولات دفعی و تدریجی به اندیشه مشغولم».
او که در آن سالها به سازمان فدائیان گرایش داشت می گوید «برای من انقلاب آن روزها نوعی بازگشائی بود، امّا سرمستی فضای برادری همگانی که در آن دورۀ ایجاد شده بود نتوانست به من بقبولاند که آیندۀ بهتری هست و از همان ابتدا نسبت به قدرت گیری روحانیّت بد بین بودم و هنگامی که دیدم بسیاری از دوستان آن دورانِ من با توسل به این استدلال که حزب جمهوری اسلامی خواستار عدالت اجتماعی است، از این حزب حمایت می کردند و یا در برابر بستن روزنامۀ آیندگان و یا تظاهرات زنان بی تفاوت بودند و آنها را "طاغوتی" تلقی میکردند، از این گرایش نیز فاصله گرفتم زیرا در این رفتار نور رستگاری نمیدیدم».
مشروح این گفتگو را در فایل صوتی گوش کنید.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید