دو نکتۀ مهم تاریخی برای فهمِ دودلی قدرتهای غربی دربارۀ سوریه
: منتشر شده در
گوش کنید - ۰۹:۵۱
به گفتۀ بعضی از کارشناسان، آمریکا و قدرتهای غربی از همان آغاز دو نکتۀ مهم تاریخی را دربارۀ سوریه و رژیم اسد نادیده گرفتند. نخست آن که قدرت در سوریه از آنِ یک فرد، یک خانواده یا یک طایفه نیست، بلکه از آنِ جماعتی قومی- مذهبی است که میداند اگر جنگ را ببازد و قدرت را از دست بدهد، بیدرنگ نابود خواهد شد. دیگر آن که خانوادۀ اسد از همان آغازِ به قدرت رسیدنش در سال ۱۹۷۰، شبکۀ گسترده ای از روابط سیاسی، اقتصادی و استراتژیکی با چندین کشور منطقه و جهان تنیده بود که بشار اسد توانست به بهترین وجه از آن سود جوید.
پنجشنبۀ گذشته سی ام مارس، رِکس تیلِرسون، وزیر امور خارجۀ آمریکا، پس از دیدار با رهبران ترکیه در آنکارا گفت : سرنوشت بشار اسد را در درازمدت مردم سوریه تعیین خواهند کرد. نیکی هِیْلی، نمایندۀ آمریکا در سازمان ملل، نیز در همان روز در برابر جمعی از روزنامه نگاران اعلام کرد که برکناری بشار اسد پیش- شرطِ حل بحران سوریه نیست. فردای آن روز، جمعه ۳۱ مارس، ژان مارک اِرو، وزیر امور خارجۀ فرانسه، در بروکسل گفت: فرانسه برکناری اسد را شرط نخستینِ حل بحران نمیداند. پیشتر، آمریکاییها رهبران ترکیه را نیز به ماندن اسد در قدرت و مذاکره با او راضی کرده بودند. بدینسان، اکنون همۀ قدرتهای خارجیِ درگیر در سوریه خواهان حل بحران آن کشور با حضور بشار اسد هستند. البته، وزیران امور خارجۀ اتحادیّۀ اروپا در پایان نشستِ دوشنبه سوم آوریل در بروکسل با انتشار بیانیه ای اعلام کردند که پس از دورۀ انتقالِ سیاسی در سوریه، ماندنِ اسد در قدرت ممکن نیست. نمایندۀ آمریکا در سازمان ملل نیز بیدرنگ نظر آنان را تأیید کرد.
مخالفان سوریِ اسد از مدتها پیش منتظر چنین روزهایی بودند و میدانستند که آمریکا و همپیمانانش دربارۀ سرنوشت اسد سرانجام با روسیۀ پوتین همآواز خواهند شد. با این حال، با پایان یافتن دور دیگر مذاکرات صلح سوریه به نام «ژنو ۵» در شامگاهِ روز جمعه ۳۱ مارس، نصر حریری، رئیس گروه مخالفانِ دموکراتِ رژیم اسد، گفت: هرگونه راه حل سیاسی ناگزیر به کناره گیریِ بشار اسد خواهد انجامید. چرا، چگونه و برپایۀ چه فرایندی آمریکا و همپیمانانش به راهحل پیشنهادی روسیه برای حل بحران سوریه گرویدند؟
در اوت ۲۰۱۱، پنج ماه پس از آغاز قیام مردم سوریه، باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، برکناری بشار اسد را شرطِ نخستینِ حل بحران سوریه اعلام کرد. در آن زمان، هنوز بسیاری از گروههای مخالفِ اسد از درگیریِ مسلحانه با نیروهای رژیم خودداری میکردند. اما دیری نینجامید که با شکلگیریِ گروههای ریز و درشتِ مسلح و دخالت نیروها و دولتهای خارجی، خاک سوریه تبدیل به صحنۀ نه یک جنگ، بلکه چندین جنگ خونین شد. درواقع، جنگی از پی جنگی دیگر با هدفها و راهبُردهای گوناگون آغاز شد. با به راه افتادن جنگ داخلی و به دنبال آن، جنگ قومی و سپس جنگ مقدس و پس از آن، جنگ انرژی و در پی آن، جنگ نیابتی و، سرانجام، جنگ برای نابودی و پاکسازی قومی، سوریه به دوزخی تمام عیار تبدیل شد. رهبران آمریکا و دیگر کشورهای غربی به ویژه فرانسه همچنان برکناری اسد را از قدرت، نخستین شرطِ حلِ بحران اعلام کردند، بی آنکه بتوانند گامی جدی در این راه بردارند. حتی استفادۀ گاه بگاه اسد از سلاح شیمیایی نیز نتوانست به دودلیهای آنان پایان دهد.
بعضی از کارشناسان سوریه معتقدند که آمریکا و قدرتهای غربی از همان آغازِ بحران دو نکتۀ مهم تاریخی را دربارۀ سوریه و رژیم اسد نادیده گرفتند. یکی تاریخ خانوادۀ اسد و دیگری، توازن تاریخی قدرت در آن بخش از خاورمیانه. هنوز چند ماهی از آغاز قیام مردم سوریه نگذشته بود که بعضی از ناظران سیاسی پیشبینی کردند که بشار اسد تا پایان ایستادگی خواهد کرد و هشدار دادند که سوریه را نباید با مصر و لیبی و تونس مقایسه کرد. میدانیم که در بهار سال ۲۰۰۵ نیز هنگامی که سوریه نیروهایش را از لبنان بیرون بُرد، رسانههای غربی از سقوط نزدیک رژیم آن کشور سخن گفتند. اما رژیم سقوط نکرد، زیرا پایههای آن بیش از آنکه بر نهادهای سیاسی و حزبی استوار باشد، بر همبستگی علویان و، به عبارتی، بر عصبیت قومی- مذهبی استوار است. علویان سوریه را پیش از جنگ داخلی ده تا دوازده درصدِ کل جمعیت ۲۲ میلیونی آن کشور تخمین میزدند. درواقع، پایداری اسد، پایداری یک شخص نیست، بلکه پایداری ارتشی است که بیشتر فرماندهان، افسران و درجه دارانش از میان خانوادههای علوی برخاسته اند. این وضع، نتیجۀ روندی تاریخی است که در زمان قَیمومت فرانسویها بر سوریه آغاز شد.
بنابراین، قدرت در سوریه از آنِ یک فرد، یک خانواده یا یک طایفه نیست، بلکه از آنِ جماعتی قومی- مذهبی است که یکایک اعضایش میدانند اگر جنگ را ببازند و قدرت را از دست بدهند، بیدرنگ نابود خواهند شد. نکتۀ دیگر تاریخی که کشورهای غربی به ویژه آمریکاییها نادیده گرفتند، این بود که خانوادۀ اسد از همان آغازِ به قدرت رسیدنش در سال ۱۹۷۰، شبکۀ گسترده ای از روابط سیاسی، اقتصادی و استراتژیکی با چندین کشور منطقه و جهان تنیده بود که بشار اسد توانست به بهترین وجه از آن سود جوید. هنگامی که زینالعابدین بِن علی در ۱۴ ژانویۀ ۲۰۱۱ از تونس گریخت، بسیاری از کارشناسان منطقه گفتند: چنین سناریویی در مصر ناممکن است. اما یک ماه بعد حُسنی مبارک سقوط کرد. در لیبی، شورشیانِ بِنغازی به یاری ناتو به ویژه فرانسویها به فرمانروایی چهل سالۀ قذافی پایان دادند. در بحرین، ائتلافی از قدرتهای منطقه ای جنبش اعتراضی مردم را در نطفه خفه کرد.
اما سوریه وضع پیچیدهتری داشت. با آغاز جنگ داخلی در سال ۲۰۱۱، حزب الله لبنان در پشتیبانیِ نظامی از رژیم اسد دِرنگ نکرد. جمهوری اسلامی نیز که سوریه را همواره متحد استراتژیک و پُل ارتباطی خود با حزب الله دانسته، از همان آغاز با کمکهای مالی و نظامی وارد کارزار شد. چین و روسیه، دوعضو دائمی شورای امنیت، بیشتر قطعنامههای ضد اسد را در آن شورا وتو کردند. مداخلۀ نظامی روسیه در جنگ داخلی سوریه به درخواست رسمی بشار اسد در ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۵ آغاز شد و مخالفتی جدی در جهان غرب برنینگیخت. روسیه رابطۀ سیاسی، اقتصادی و نظامی دیرینه ای با سوریه دارد که پیش از استقلال سوریه در ۱۹۴۶ آغاز شده و در دورۀ فرمانروایی خانوادۀ اسد با ژرفای بیشتری ادامه یافته است.
با توجه به این دونکتۀ مهم تاریخی شاید بهتر بتوان دودلیهای فهمناپذیرغربیها را دربارۀ بحران سوریه و رژیم اسد توضیح داد و پاسخی به این پرسش اساسی یافت که چرا آنان از همان آغاز قافیه را در سوریه باختند؟
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید