ترانۀ "برگهای پاییز" چهل سال بعد از مرگ ژاک پرهوِر همچنان شاداب است
: منتشر شده در
گوش کنید - ۱۴:۵۳
چهل سال بعد از مرگ ژاک پرهوِر شاعر فرانسوی، ترانۀ او به اسم "برگهای پاییز" که با آهنگی از ژوزف کوسما ساخته شد، بیش از ۶٠٠ اجرای گوناگون داشته است. این ترانه که در چند سال نخست زندگی با استقبال سرد فرانسویها مواجه شد، حالا همچنان توسط خوانندگان جدید دوباره و دوباره خوانده میشود.
"دلم میخواهد به یاد بیاوری
روزهای خوش دوستی را
وقتی زندگی زیباتر بود و آفتاب سوزانتر...
برگهای پاییزی تلانبار شدهاند
میبینی؟
هنوز از یاد نبردهام...
برگهای پاییزی تلانبار شدهاند
مثل خاطرهها و دریغها
و همه را باد شمال میبَرَد
در شب سرد فراموشی
میبینی؟
هنوز از یاد نبردهام
ترانهای را که میخواندی"...
این بند اول و مقدمۀ ترانهای به زبان فرانسه است که با بیش از هفتاد سال عمر، همچنان با اجراها و صداهای گوناگون شنیده میشود.
معنای کلمه به کلمۀ عنوان ترانه (Les feuilles mortes) "برگهای مرده" است که معادل فارسی آن را میتوان برگهای خزان یا برگهای پاییز دانست. اما شهرت جهانی ترانه با اجرای انگلیسی آن شروع شد که آن هم برگهای پاییز (Autumn Leaves) نام دارد، هرچند شعر انگلیسی ترجمۀ اصل فرانسوی نیست. با اینحال در هر دو زبان، درونمایۀ اصلی ترانه اندوه جدایی است که با دیدن برگهای پاییزی جان میگیرد.
ترانۀ فرانسوی (١٩۴۶) محصول برخورد دو استعداد درخشان است: ژوزف کوسما، آهنگساز مجار که به فرانسه پناهنده شده بود و ژاک پرهوِر ، شاعری که در سناریونویسی و ترانهسرایی نیز سبک و لحنی خاص داشت.
ترانهای خستهکننده
بند اول ترانه با حالتی بسیار کند و غمانگیز شروع میشود و سپس ملودی اصلی از بند دوم و با ضرب اندکی سریعتر ادامه مییابد اما ترانه در مجموع ریتم کند و از پا افتادهای دارد و شعر آن بر خلاف معمول، فاقد ترجیعبند است. علاوه بر این، کسانی که به ترانههای رایج فرانسوی عادت داشتند میگفتند که وزن شعر ژاک پرهوِر یک هجا (سیلاب) کم دارد و "لنگ میزند". خلاصه این که در سالهای بعد از جنگ دوم، مردم این ترانه را خستهکننده یافتند و استقبالی نکردند.
خوانندگان مشهور فرانسوی، ایو مونتان و ژولیت گرکو در کنسرتهای خود آن را اجرا میکردند اما واکنش گرمی نمیدیدند.
مارسل کارنه، فیلمساز فرانسوی حکایت میکند که ژاک پرهوِر از این بابت دلسرد شده بود و تعجب میکرد که منتقدان بیتوجه از کنار این ترانه گذشتند.
این سردی و بیتوجهی نزدیک به پنج سال طول کشید. تا این که از سال ١٩۵٠ به بعد، با شعری که جانی مِرسِر آمریکایی روی همان آهنگ گذاشت و با اجراهای فرنک سیناترا و نات کینگ کول، ترانۀ انگلیسی برگهای پاییز ناگهان عالمگیر شد.
طی سالها، بیش از۶٠٠ اجرای مختلف از این ترانه ثبت شده است.
ژاک پرهوِر، شاعر مردمی؟
ژاک پرهوِر چهل سال قبل (١١ آوریل ١٩٧٧) در ٧٧ سالگی از دنیا رفت. مجموعۀ اشعار او البته به تنهایی جای وی را در میان بزرگان ادب فرانسه تضمین کرده اما کارهای دیگر ژاک پرهوِر بخصوص ترانهها و سناریوها و همچنین آثار تصویری (کُلاژ)، او را در جایگاهی متمایز و شاید یگانه در فرهنگ معاصر اروپایی قرار میدهد.
ژاک پرهوِر را گاه شاعر "مردمی" و حتی "خلقی" وصف کردهاند. زمانی برخی احزاب کمونیست اصرار داشتند که پرهور را کمونیست معرفی کنند و صفت اخیر را برای او مناسب میدیدند. پرهور در برخی اشعارش از انقلاب و طبقۀ کارگر سخن گفته اما هیچگاه به هیچ سازمان و حزبی نپیوست. حتی نزدیکی او به سوررآلیستها چندان دوام نیاورد. خصوصیت پرهور همین جدا بودن و فرق داشتن با همۀ جریانهای فکری و سیاسی و "مُد"های فرهنگی و هنری است که اتفاقآ طی سالهای حیات وی بسیار متنوع بودند.
سادگی زبان اشعار و استفادۀ مدام از عبارتهای عامیانه، شاید منشأ صفت "مردمی" برای پرهور باشد. البته رواج شعرهای او، حتی در کتابهای درسی دانشآموزان فرانسوی و محبوبیت ترانهها و فیلمهایی که توسط او نوشته شده، همگی کاربرد واژۀ "مردمی" را برای پرهور موجه میکند اما در عین حال وجوه عمیق و پیچیدۀ آثار وی را نادیده میگیرد. شاید این پیچیدگی بیش از همه در "کلاژ"های پرهور دیده شود. او چیدن و کنار هم چسباندن تصاویر بیربط را برای وقتگذرانی دوست داشت اما امروزه این "تکّهچسبانی"ها را مثل تابلوهای نقاشان بزرگ قرن خرید و فروش میکنند.
اما برای توصیف اشعار پرهور مؤثرترین عبارت همان "سهل و ممتنع" است. احمد شاملو در ترجمههایش تلاش کرد تا با کاربرد زبان روزمره، فضای شعرهای پرهور را بازسازی کند. با اینحال، شاید به دلیل برخی ویژگیهای زبانی و بخصوص دور بودن زبان فارسی شفاهی از شکل کتبی آن، ترجمهها به دشواری به اصل فرانسوی نزدیک میشوند.
به عنوان نمونه متن فرانسۀ شعر زیر را میتوانید با صدای سرژ رجیانی گوش کنید. باید گفت کمتر کسی از هنرپیشگان فرانسوی توانسته در هنر شعرخوانی به ظرافت و تسلط رجیانی دست یابد...
صبحانه – شعری از ژاک پرهور، ترجمۀ احمد شاملو
قهوه رو ريخت تو فنجون
شير رو ريخت رو قهوه
قندو انداخت تو شيرقهوه
با قاشق چايى خورى همش زد
شيرقهوه رو خورد و فنجونو گذاشت
بى اين كه به من چيزى بگه،
سيگارى چاق كرد
دودشو حلقه حلقه بيرون داد
خاكسترشو تكوند تو زيرسيگارى
بى اين كه به من نگاهى كنه،
پا شد كلاشو گذاشت سرش
بارونى شو تنش كرد چون كه داشت مىباريد
و زير بارون از خونه رفت
بى يك كلمه حرف
بى يه نگاه.
من سرمو گرفتم تو دستام و
اشكام سرازير شد.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید