فرانسه در انتظار زمين لرزهای ديگر ؟
در پي نخستين دور انتخابات فرانسه، پيرامون زمين لرزهاي كه شكست بیپيشينه دو حزب راست و سوسياليست فرانسه را به دنبال داشت، سخن بسيار رفته است؛ اما یکهفته مانده به روشن شدن سرنوشت رياست جمهوري این کشور، طبيعي بود كه هفته نامههای فرانسه بار ديگر به اين زمين لرزه و دلائل پيروزی دو كانديداي بيرون از سيستم هميشگی بپردازند.
: منتشر شده در
هفته نامه اُبس، در يكي از مطالبش به اين اشاره دارد كه "امانوئل ماكرون" در سي وشش سالگي به وزارت رسيد و در ٣٩ سالگي پيروزمند دور نخست انتخابات رياست جمهوری شد. حال مي بايست از برداشتن گام های غلط براي بالا رفتن از پلههاي كاخ رياست جمهوری پرهيز كند.
أين هفتهنامه كه "مارين لوپن"،كانديداي رقيب او از حزب راست فراطي "جبهه ملي"، را اَنگل مي خواند، مينويسد گرچه او به نسبت پدرش در انتخابات سال ٢٠٠٢ آراي بيشتری آورد، اما در این دوره از انتخابات در رده دوم قرار گرفت، و اين ميتواند او را از ديناميك لازم براي شكستن آن سقف شيشهای كه این حزب همواره زیرش زندانی بوده و رسيدن به رياست جمهوري محروم كند. پرسش اينجاست كه آيا "مارين لوپن" خواهد توانست اين سقف شيشهای را بشكند؟
كمي دورتر و در مطلبي دیگر، يكي از نخست وزيران پيشين فرانسه، "ژان پيير رافارن"، اين دور دوم را خطرناك توصيف كرده بر اتحاد احزاب شكست خورده راست و ميانه، برای پيروزی در انتخابات پارلماني در راه تأكيد میورزد.
هفته نامه لوپوئن مینویسد: "ماکرون" در برابر تاریخ تنها مانده، چون توانسته بزرگترین درهم فروپاشی یک حزب را در قرن اخیر سازمان دهد.
این هفته نامه در مورد "مارین لوپن" می نویسد: گرچه او یک چهارم رأیدهنگان را به سوی خود کشاند و این به خودی خود چندان رقم بالائی نیست، اما از دید دیگر بسیار بالاست.
به هر رو در روز هفتم مه، شاهد برخورد تمدنها خواهیم بود، چرا که از یک سو اقتصاد آزاد، اروپا و گشایش به سوی جهان، و در مقابل آن نفرت از لیبرالیسم، انزوا گزینی و اقتصاد حمایتی، قرار گرفته است.
لوپوئن به گستردگی به روند زدودن تصویر خشونت از چهره کاندیدای حزب راست افراطی و شکست روندِ شیطانی نشان دادن این حزب می پردازد و می نویسد: این پدیده قابل توجه است چرا که "مارین لوپن" هیچ ویژگیای ندارد و تنها به دلیل میراث خانوادگی به سوی سرپرستی یک تشکل بزرگ سیاسی سوق داده شده است.
البته بالا آمدن "امانوئل ماکرون" و علل شکست حزب سوسیالیست هم مورد توجه این هفته نامه قرار گرفته است. اما از همه جالب تر مطلبی است به قلم "کمال داوود" نویسنده الجزایری، که در مورد این انتخابات میگوید: انتخابات فرانسه نمونهای از همه بیماریهای دوران کنونی را در خود دارد و نشان می دهد که باید هرچه زودتر به درمان آن شتافت. اما نه به کمک حقه بازان و داروغهها. که منظور رادیکالیزه شدن و بیان بی شرمانه افکار بیمارگونه به نام هویت است.
"کریستف باربیه" سردبیر هقته نامه اکسپرس، پس از سخن درباره ویژگیهای انتخابات امروز، به شگفتانگیز بودن راهی که "امانوئل ماکرون" 39 ساله پیموده اشاره داشته می نویسد: این درست است که او از تنشِ بوجودآمده در أحزابِ همیشه درقدرت، و خودداری عاقلانه فرانسویان از پیروی از پوپولیسم سود برده، و برگزاری انتخابات مقدماتی احزاب راست و چپ هم که به گزینش کاندیداهای تندرو انجامید شاهراهی برای او باز کرد، اما "ماکرون" گرچه محصول نظام کهن نخبهپرور است، اما پیروزیاش را باید مدیون این دانست که او به جنبش نسل نو وابسته است. انقلابی که او برپا ساخت بر پایه از بین بردن خطوط کشیده شده میان چپ و راست بود، چرا که او می خواهد از توانائیها و اندیشههای خوب همگان استفاده کند. دیگر این که او به فرانسویان نشان داد که اصلاحات کافی نیست و اکنون وقت آن رسیده که به جای وصله و پینه کردن نظام اقتصادی و اجتماعی، کشور را تغییر داد. حال اگر او می خواهد پروژه هایش را عملی کند، می بایست هم در روز ٧ مه و هم طی انتخابات پارلمانی به اکثریت دست یابد. به هررو نتیجه هر چه که باشد، زندگی سیاسی فرانسه تحت تأثیر "ماکرون" دیگر مانند گذشته نخواهد بود.
سر دبیر هفته نامه اکسپرس سپس موضع می گیرد و می گوید: به «ماکرون رأی دهید»!
انتخابات رياست جمهوري فرانسه، این روزها ديگر خبرهاي مهم جهان و از جمله ونزوئلا را كم رنگ كرده كه از چندي پيش در تنش به سر مي برد و نظر به اين كه "ژان-لوك ملانشون"، كانديداي شكست خورده تشکل "چپ نافرمان بردار" از انقلاب "بوليواري" به نيكي ياد مي كرد، هفته نامه ابس، در مطلبی واقعيت و نقش "سيمون بوليوار" رهبر افسانهای ونزوئلا را مي شكافد، كه "نيكولاس مادورو" رهبر كنوني ونزوئلا كه اين كشور ثروتمند را به فقر كشانده و پیش از او "چاوز"، وی را مدل خود توصيف میكردند.
اُبس می نویسد که برای این کار می بایست دویست سال به گذشته باز گشت و به دورانی رسید که دوران جنگ های استقلالخواهانه مستعمرههای اسپانیا در قاره آمریکا بود که از شمال "کالیفرنیا" آغاز می شد و به دماغه "امید" میرسید؛ پایتختش یا مکزیکو یا "ریو دلا پلاتا" در کنار "بوئنوس آیرس" بود. بورژوازی سفید پوستی که در این منطقۀ گسترده می زیست، دیگر توان تحمل سیاستهای دیکته شده توسط مادرید را نداشت؛ از این رو تمایل به سرکشی در میان این طبقه موج می زد.
در آن زمان "سیمون بولیوار" فرزند یک کشت کار ثروتمند با فرهنگی آشنا با دوران روشنائی اروپا، به کمک معلم بود و سفرهای بسیارش به این قاره روشن بینی ویژه ای در او به وجود آورده بود. "سیمون بولیوار" توانست در سال 1810 به کمک غلیان سرکشی های پیگیر در کشورش و اعلام جمهوری ونزوئلا، با دلاوریهای خود و پیمودن فراز ونشیبها، کلمبیا، پرو و سه کشور دیگر آمریکای لاتین را از دست اسپانیولیها بیرون آورد. مبارزات وی بدون خیانت به دوستان و اعمال خشونت انجام نگرفت و او که یک نظامی کم نظیر و پیرو مکتب روشنائی بود، در عمل یک سیاستمدار دست پائین از آب درآمد که کشورها را برای اعمال قدرت شخصیاش آزاد میکرد؛ از این رو به هدفهای بلند پروازانه اش نرسید و آن چه را که رشته بود پنبه کرد.
در سال1830، "بولیوار" که منفور و خوار شده بود، درحالی که بار دیگر آماده رفتن به غربت می شد، به دیار مرگ شتافت؛ این همان چیزی است که بر سر "چاوز" و "مادرو" آمد؛ یعنی تحسین آنان تبدیل به نفرت از آنها شد.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید