لقانطه اقبال «از بیداد توانمندان و زندگی فقیران با طنز سخن می گوید»
: منتشر شده در
گوش کنید - ۱۷:۵۲
در کتاب " لقانطه اقبال" که با طنز بسیار نوشته شده، حواشی «قحطی بزرگ» دوران جنگ اول جهانی، خواننده را بر آن میدارد که مروری بر تاریخ دردناک و ناشناخته معاصر خود کند.
لقانطه اقبال"، نام کتابی است به قلم "منوچهر برومند" که به تازگی در پاریس در ۱۳۱ صفحه منتشر شده است".
داستان کتاب که با ماجرای بستری شدن آقای پاینده- نویسنده بنام، در بیمارستان خورشید آغاز میشود، خواننده را به رفت و بازگشتی به سالهای پیش و پس از جنگ اول جهانی دعوت میکند.
سالهائی که طی آن حدود ۹ میلیون نفر از جمعیت ۱۸ میلیونی ایران از قحطی و بیماریهای واگیردار که در اثر سوء تغذیه در جامعه همهگیر شد جان خود را از دست دادند. در آن سالها شواهد حکایت از این دارند که هیچ خوراکی پیدا نمیشد و مردم ناچار بودند هر چه را که میتوانستند بخورند. گفته میشود حتا موشها نسلشان بر افتاده بود.
نکته مهم اینجاست که به دنبال گزارشهای دلسوزانه سفیر آمریکا محمولههای بزرگ مواد غذائی برای کمک به مردم ایران ارسال میشود ولی انگلیسها اجازه ورود آنها را به کشور نمیدهند و به گفته شماری نسل کشی میکنند. از این «نسل کشی» در هیچ کجا سخنی نرفت و هرگز کسی یاد آور نشد که این جنگ در حالی بیشترین قربانیان خود را در ایران بر جا گذاشت که ایران در آن بیطرف اعلام شده بود.
به هر رو، آقای پاینده در بیمارستانی بستری میشود که از بدی بخت در مجاورت خانه قاضیای قرار داشت که آقای پاینده به دلایل کاملأ قابل درک، از او بیزار بود. یعنی کسی که ساختمان خود را «با رنج مستمر دهها کارگر ساختمان، بنا و نجار بیمزد و کتک خورده» ساخته بود.
در تعریف این ساختمان، منوچهر برومند مینویسد: «لقانطه اقبال باغی بود با دیوارهای کاه گلی و باغچههای نامنظم روستائی، که گذرگاه خاکی با ریگهای ناهمگون قلوه سنگ مانند از میان آن میگذشت. باغ بزرگی که پیشتر چراگاه چهار پایان حاج امین التجار اصفهانی بود.»
در آغاز گفتگو از منوچهر برومند خواستم از واژه ناآشنای «لقانطه» صحبت کند.
گفتگو با منوچهر برومند
در پایان و همانگونه که در گفتگو به آن اشاره شد، از علاقمندان دعوت میکنم برای دستیابی به چکیده کتاب تکان دهنده "قحطی بزرگ"، نوشته "محمد قلی مجد"، روایت فاجعهای که تنها ۹۰ سال پیش در ایران رخ داده و برای بیشتر ایرانیان ناشناخته است، به آدرس اینترنیتی زیر سری بزنند.
"http://horufe-siyasi.blogfa.com/post-55.aspx"
کلاسیک در سبزه زار
از روز ۴ اوت تا ۱۶ سپتامبر، در روزهای پایان هفته، بر پایه ٧ موضوع، ١٤ برنامهٔ در پیوند با موسیقی کلاسیک، در چارچوب فستیوال «کلاسیک در سبزه زار»، به ابتکار شهرداری پاریس در "پارک فلورال" روبروی کاخ "ونسن" ارائه میشود تا علاقمندان بتوانند رابطه بین موسیقی و هنرهای دیگر را به یاد بیاورند.
از جمله آنها «مجلس رقص بزرگ هانری چهارم» است که فردا یکشنبه در ساعت ۱۶ ارائه میشود.
برنامه جالب دیگر، برنامه «رنگهای موسیقی» است که برای روز شنبه آینده ۲۵ اوت پیش بینی شده. دراین برنامه "ژان-فرانسوآ زیژل"- پیانیست بنام، که با مهارت بسیار و ساده سازی آثار موزیسینهای مختلف را میشکافد، از رابطه رنگ و موسیقی سخن خواهد گفت. در روز اول سپتامبر نیز علاقمندان به سینما میتوانند رابطه سینما و موسیقی کلاسیک را دنبال کنند.
گفتنی است که شهرداری پاریس در طول تابستان سه فستیوال در این پارک برگزار میکند که یکی فستیوال «پاریس جاز» در ماههای ژوئن و ژوئیه، دیگری همین «کلاسیک در سبزه زار» و وسومین «پستاد» نام دارد که هدف برنامههایش کودکان و نو جوانان هستند و در روزهای چهارشنبه تمام فصل تابستان نمایشهای توآم با موسیقی به آنها ارائه میکند.
سفری غریب به درون پاریس
برای کسانی که پاریس و ادبیات را دوست میدارند، دو خارجی، "کارول آندرسن" آمریکائی- کارگردان تآتر و "ساندرین برونر" سویسی- بازیگر، همه را به سفری دلچسب و نادر به درون پاریس دعوت میکنند.
بدین معنا که این دو، همراه با یک هنرمند دیگر و یک نوازنده گیتار، ۱۸ تماشاگر را سوار مینی بوسی کرده آنها را به مدت یک ساعت در محله ششم پاریس میگردانند و در اینجا و آنجا، در پیوند با نویسندهای که متنش را میخوانند، میایستند. سپس تماشاگران را در برابر چشمان شگفت زده رهروان پیاده میکنند وبرایشان قطعاتی از "آلبنیز"، "ویلا لوبوس"، "پاگانینی" و "باخ" مینوازند.
متنهای ادبی برگرفته از نویسندگان فرانسوی چون "پره ور"، "سارتر" و "یونسکو" که این محله را به خوبی میشناختند و همه روزه با آن تماس داشتند برای کسانی که فرانسه نمیدانند به زبان انگیسی برگردان و خوانده میشود و طبیعتأ متنهای "شکسپیر" و "لوئیس کارول" هم در ورژن فرانسه آن ارائه میگردند.
این سفر شاعرانه و موزیکال که «در اتوبوس» نام دارد و از روز چهارشنبه تا شنبه در ساعتهای ۱۸- ١٩٫١٥ و ٢٠٫٤٥دقیقه انجام میگیرد، تا روز ۲۵ اوت ادامه خواهد داشت.
گفتنی است که این برنامه با الهام از فستیوالی پیاده شده که «بیرون از چهاردیواری» نام دارد و در شهر "مونته"- در شرق فرانسه، میگذرد.
طی این فستیوال، در شماری از مکانهای فرهنگی هم زمان نمایشهای مختلف و برنامههای سرگرم کننده اجرا میشود.
Point de rendez-vous et retour (une petite heure plus tard) Lucernaire 53, rue Notre-Dame-des-Champs 75006 Paris.
A 18h, 19h15, 20h45. Prix des places : 20€, 15€ tarif réduit, étudiants, chômeurs, seniors et groupes de dix personnes.
Réservations : 01 45 44 57 34
عشق "ریچارد برتن" و "الیزابت تیلور" بار دیگر روایت میشود
سینمای آمریکای دهه ٥٠ و ٦٠ بدون شک یکی از ستاره سازترین سینماهای جهان به شمار میآیدو پس از آن دیگر هیچ سینما و دورانی نتوانسته، از نظر شمار، معادل این ستارگان را که بر غرش جهان گام مینهادند و خداوندان اکرانها بودند، بیافریند.
یکی از این ستارگان "الیزابت تیلور" بود که با زیبائی و چشمان آبی رنگش ضامن فروش فیلم هائی میشد که اعم از باکیفیت و یا پیش و پا افتاده بودن، خیل بزرگی را به سینما میکشاند.
طبیعتأ شوهر چنین زنی بودن هم، به آن مرد شرایطی استثنائی میبخشید. این واقعیت صد در صد در مورد "ریچارد برتن" صدق نمیکند زیرا او هنرپیشه خوب و سرشناس تآتر در انگلستان بود و سپس هنرش را به سینما تعمیم داد. افزون بر توانائی در نقش آفرینی، یکی از ویژگیهای "ریچارد برتن" صدایش بود؛ به او آموخته بودند که نباید برای رساندن صدایش فریاد بزند بلکه باید جملات را به روشنی بیان نماید.
از این سالهای آموزش و به ویژه تحصیل در "آکسفورد" در او علاقه به زبان و واژههای آن بوجود آمد و اگر "ریچارد برتن" در کار هنر پیشگی موفق نمیشد، میتوانست بدون شک به نویسندگی روی آورد.
به هر حال، ریچارد برتن هر روز خاطرات خود را در کتابچههای کوچک و یا روی یک صفحه کاغذ مینوشت. مجموعه این خاطرات در ماه اکتبر منتشر خواهد شد. اما پیش از آن در روز چهارشنبه گذشته شماری از روزنامههای انگلیسی بخش هائی از آن را، که به عشق دیوانه وارش به "الیزابت تیلور" و شاید جالبترین بخش زندگی او اختصاص داشت، به چاپ رساندند.
او در این خاطرات مینویسد که به عنوان فرزند یک معدنچی، در زندگی بسیار شانس آورده و بزرگترین شانسش برخورد و آشنائی با "الیزابت تیلور" بوده است.
او میگوید: «الیزابت از من مرد مناسبی ساخت» و در جائی دیگر از «سرزندگی، کمروئی و باهوشی او صحبت میکند». ریچارد برتن میافزاید: الیزابت تایلور هنرپیشه بینظیری است وافزون بر آن همه صفتهای بد وی، از جمله مشروبخواری زیادش را تحمل میکند.
صفحات این خاطرات به این دوران محدود نمیشود و افزون بر ماجراهای عاشقانه مردی که زنان بسیاری در زندگیاش بودند و پنج بار هم ازدواج کرده بود، این خاطرات، به نوشته "کریس ویلیامز" در روزنامه "دیلی تلگراف"، ریچارد برتنی را نشان میدهد که با تصویری که از خود به اطرافیانش داده بود بسیار فرق میکند؛ یعنی مردی که جدی بود و به آنچه در دنیا میگذشت توجه داشت.
گفتنی است که همه نوشتهها حکایت از آن دارند که آن لطافتی که "ریچارد برتن" در تعریف از "الیزابت تیلور" در خاطراتش به کار میبرد با رفتار او در جمع با همسرش همخوانی نداشته است.
به هر رو، ماجرای عشق این دو در سال ۱۹۶۱ وبه هنگام بازی در فیلم «کلوپاترا» ساخته "جوزف مانکیه ویچ" آغاز شد که در آن الیزابت تایلور نقش «کلوپاترا» و ریچارد برتن نقش «مارک آنتونی» را ایفا میکردند.
نقش دو عاشق که به زندگی خصوصی آنها نیز کشیده شد و به ازدواج آنها در سال ۱۹۶۳ انجامید.
ریچارد برتن و الیزابت تیلور، طی سالهای زندگی مشترکشان در شماری فیلم دیگر در کنار هم نقش آفرینی کردند. در میان آنها «چه کسی از ویرچینیا ولف میترسد»، ساخته "مایک نیکولز" (۱۹۶۶)، نه تنها توانائی شگفت انگیز این دو هنرمند را برملا میکند بلکه تصویری هم از رابطه پر جوش و خروش زندگی روزمره آنها میدهد.
گفتنی است که در ماه ژوئن گذشته، دو خبرنگار مجله "وانیتی فر" کتابی به نام «عشق آتشین: الیزابت تایلور، ریچارد برتن و ازدواج قرن» منتشر کردند که در آن داستان عشق و دو بار ازدواج و دو بار طلاق الیزابت تیلور و ریچارد برتن، با استفاده از نامههای عاشقانهای که ریچارد برتن، طی ده سال ازدواج و پس از آن به همسرش مینوشت، به شکل رمان درآورده شده بود.
عشقی که ۳۴ سال پس از آخرین جدائی آنها و ۲۶ سال پس از مرگ ریچارد برتن، هنوز در دل الیزابت تایلور موج میزد و نامههای داغی که در اختیار دو خبرنگار گذاشته شده بود به خوبی از آن حکایت میکرد.
الیزابت تایلور، اما آخرین نامهای را که ریچاردبرتن، چند ساعت پیش از مرگ و در کنار سومین همسرش در سویس به او نوشت و در آن میگوید تا چه اندازه با الیزابت خوشبخت بوده و از او میخواهد بار دیگر با یکدیگر آشتی کنند، به این دو خبرنگار نداد. الیزابت تایلور که این نامه را چند روز پس از مرگ ریچارد برتن، در روز ۵ اوت ۱۹۸۴، دریافت کرد؛ با دیدن دست خط او برخود لرزید و اشک ریزان آن را خواند. چندی بعد، ستاره فراموش نشدنی فیلم «گربه بر روی شیروانی داغ»، در گفتگوئی با روزنامه "دیلی میل"، اعتراف کرد که آمادگی ازدواج سوم با ریچاردبرتن را داشته است.
"الیزابت تایلور" هشت بار ازدواج کرد که دو بار آن با "ریچارد برتن" بود.
هنرمندان و سیاست
پس از قتل سینماگر سوری- بصام محی الدین، از فرقه علویه، در برابر خانهاش در حومه دمشق به دست اپوزیسیون رژیم بشار اسد، رأی دیروز دادگاه مسکو برای سه دختر یک گروه موسیقی "پانک- راک" به دوسال کار اجباری دریک اردوگاه انزجار همه را بر انگیخت.
بصام محی الدین که در سال ۱۹۵۵زاده شد، دیپلم کارگردانی خود را از آکادمی سینما در شهر "صوفیا"- پایتخت بلغارستان، گرفته بود
اما سه خواننده گروه "پوسی رایوت" به این دلیل حکم زندانشان تأئید شد که در روز ۲۱ فوریه، با گیتارهای الکتریک و دستگاههای آکوستیک وارد کلیسای "مسیح ناجی" مسکو شدند و خواستند مراسم دعای «پانک» برگزار کنند. آنها در این کلیسا یک ترانه ضد پوتین خوانده بودند.
دادستان به جرم «هولیگانیسم» برای آنها سه سال زندان در اردوگاهی نظیر "گولاک" تقاضا کرده بود و علیرغم اعتراضات بسیار جهانی، باز هم حکم دو سال زندان آنها تأئید شد.
این دختران که از همان روز ۲۱ فوریه دستگیر شده و در زندان بسر میبردند، با لبخند از این حکم استقبال کردند و از سالن محاکمه خارج شدند. آنها پیشترگفته بودند قربانی فرمان سیاسی پوتین شدهاند و محاکمه خود را محاکمه دستگاه سیاست روسیه توصیف کرده بودند.
حکم صادر شده برای این دختران که شاگردان و یا فرزندان مخالفان سیاسی رژیم هستند، تاریکترین دوران شوروی سابق و محاکمههای استالینی را به یاد میآورد.
این برخورد سیاسی باعث شد شماری از هنرمندان و روشنفکران جهان و از جمله "مادونا" که در مسکو کنسرتی داشت، از این دختران حمایت کنند. شماری نیز در برابر دادگاه به اعتراض به این حکم پرداختند و آن را باور نکردنی توصیف نمودند. از این رو قاضی از در پشت دادگاه بیرون رفت تا با اعتراض کنندگان روبرو نشود. البته گروه کوچکی از خشکه مقدسان هم در آنجا گرد آمده بودند تا این حکم را تائید کنند.
عجیب این است که هنرمندان فرانسوی که همواره در خط نخست جبهه دفاع از آزادیها و ابراز انزجار از سرکوبها و بیعدالتیها قرار داشتند، چندان تا امروز خودی نشان ندادهاند. شاید نسل عوض شده و نسل تازه تنها به فکر فرار از سیستم مالیاتی فرانسه و باز کردن حساب در بهشتهای مالیاتی است.
http://www.youtube.com/watch?v=ALS92big4TY&feature=related
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید